سه شنبه , ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

انگیزش و ارتباط با نظریه خودمختاری

نظریه خودمختاری و ارتباط آن با انگیزش

نظریه های مختلف انگیزش در تبیین چرایی رفتار، پاسخ های متفاوتی ارائه می دهند. پاره ای از آنها انسان را موجودی منفعل در نظر میگیرند که تحت تأثیر سائقها، مشوق ها و محرک های محیطی رفتار می کند و پاره ای دیگر، انسان را موجودی فعال می دانند که خود، رفتارش را  تعیین می کند. نظریه های دسته اول را می توان نظریه های ماشین گرایانه نامید و نظریه سائق را شاخص ترین نظریه از میان این نظریه ها معرفی کرد. نظریه های دسته دوم را می توان نظریه های انسان گرایانه نامید و نظریه  خودمختاری (Self determination theory) را  به عنوان نمونه ذکر کرد.

نظریه خودمختاری از مبانی چندی تشکیل شده که مهم ترین آنها عبارتند از:

الف) نظریه ارزیابی شناختی(Cognitive evaluation theory)

زیربنای نظریه خودمختاری، نظریه ارزیابی شناختی است که برای اولین بار توسط دسی در ۱۹۷۵ مطرح شد [۲]۔ نظریه ارزیابی شناختی بر این فرض مبتنی است که انسان به صورت درونی به شایستگی و خودمختاری نیاز دارد و لذا انگیزش درونی وی با تغییر یافتن احساس شایستگی و خومختاری تحت تأثیر قرار می گیرد» [۳]

نظریه ارزیابی شناختی چهار گزاره (Proposition) به شرح زیر دارد:

گزاره اول در مورد ادراک مرکز علیت (Perceived locus of causality) است. براساس این گزاره، دو نوع مرکز علیت وجود دارد: ادراک مرکز علیت درونی و ادراک مرکز علیت بیرونی، براساس گزاره اول نظریه ارزیابی شناختی، ادراک مرکز علیت درونی باعث افزایش انگیزش درونی می شود.

گزاره دوم در مورد ادرا ک شایستگی Perceived) (competence است. بر این اساس، انسان به صورت درونی نیاز دارد تا با تسلط یافتن بر چالش های بهینه، احساس شایستگی کند و این احساس شایستگی، انگیزش درونی را افزایش می دهد.

گزاره سوم در مورد رویدادهای بیرونی آغاز کننده  (Initiation) و تنظیم کننده (Regulatory) رفتار است. این رویدادها ممکن است به سه شکل متفاوت باشند رویدادهای خبری (Informational)، رویدادهای کنترلی (Controlling) و رویدادهای بی انگیزگی (Anotivative). از این میان، رویدادهای خبری باعث افزایش انگیزش درونی می شوند.

گزاره چهارم در مورد رویدادهای درونی آغاز کننده و تنظیم کننده رفتار است که این رویدادها نیز سه شکل متفاوت دارند، خبری، کنترلی و بی انگیزگی، در این جا نیز فرض بر این است که رویدادهای خبری درونی، کارکرد  خودمختاری را تسهیل کرده، انگیزش درونی را افزایش می دهند.

فرایند درونی سازی از اساسی ترین مفاهیم نظریه خودمختاری است و نکته مهم در آن این است که کودک به تدریج تنظیم بیرونی بزرگ ترها را از آن خود بداند و در نتیجه پس از مدتی وابستگی های بیرونی، دیگر تأثیر تعیین کننده ای بر کودک نداشته باشند و به عبارت دیگر، رفتارهایی که پیش از این بیرون انگیخته بودند، اکنون درون انگیخته شوند و کودک آنها را از آن خود بداند. در نظریه خودمختاری، چهار نوع درونی سازی وجود دارد که به ترتیب از کمترین تا بیشترین میزان خودمختاری  عبارتند از:

۱٫تنظیم بیرونی (External regulation): منظور از تنظیم بیرونی، همان انگیزش بیرونی است. «تنظیم بیرونی عبارت است از رفتاری که به منظور کسب پیامدهای مثبت یا اجتناب از پیامدهای منفی تنظیم می شود (۶، ۷، ۸، ۹ و ۱۰).

 ۲. تنظیم تزریقی (Introjected regulation): «تنظیم تزریقی عبارت است از فرایندی که از طریق آن، یک رویداد بیرونی، عینا درونی می شود» [۲].

۳٫تنظیم همانندسازی شده (Identified regulation): تنظیم همانندسازی شده خودمختارتر از دو نوع تنظیم قبلی است. زمانی رخ می دهد که رفتاری توسط فرد ارزشمند تلقی می شود و او تصور می کند که آن رفتار توسط خودش انتخاب شده است. مثلا دانش آموزانی که تصمیم می گیرند در درس ریاضی خیلی کار کنند بدین علت که معتقدند ریاضی نهایتا توانایی آنها را در امور ویژه ای افزایش می دهد، دارای تنظیم همانندسازی شده هستند» [۶]

 ۴. تنظیم یکپارچه (Integrated regulation): تنظیم یکپارچه از سایر انواع درونی سازی خودمختارتر است. در این نوع تنظیم، به جای آنکه صرفا چیزی به ساختار وحدت یافته درونی فرد اضافه شود، این ساختار تغییر شکل می یابد و تنظیم به طور کامل خود مختار می شود. مثلا دانش آموزی در مورد علت درس خواندنش ممکن است بگوید: من تصمیم گرفته ام که برای امتحان درس بخوانم و سایر فعالیت های مورد علاقه ام را کنار بگذارم، زیرا خوب بودن درس مدرسه برای من، به عنوان یک فرد، مهم است(۶).

ه) بی انگیزگی (Amotivation)

 در نظریه خودمختاری، علاوه بر پرداختن به انگیزش درونی و بیرونی از سازه دیگری به نام بی انگیزگی بحث می شود. افراد بی انگیزه تصور می کنند که رفتارهای آنها توسط نیروهایی فراتر از کنترل آن ها تنظیم می شود. این رفتارها به درون انگیخته اند، و نه بیرون انگیخته. این افراد فکر می کنند قادر به تنظیم رفتار خود به گونه ای که نتایج و پیامدهای دلخواه را در پی داشته باشد نیستند. آنها بین رفتار و پیامد آن ارتباطی نمی بینند. این افراد، احساس ناشایستگی و فقدان کنترل می کنند. رفتارهای بی انگیزه فاقد خودمختاری هستند، زیرا هیچگونه قصدی برای انجام آنها وجود ندارد (۲، ۷ و ۸).

نظریه خودمختاری، نیاز به تبیین و تشریح عمیق تری دارد که مجال آن در این نوشته نیست؛ اما ذکر این نکته لازم به نظر می رسد که دسی و ریان [۲] این نظریه را قابل کاربرد در حوزه های رفتاری مختلف از جمله ورزش، کار، درمان و تعلیم و تربیت می دانند. نظریه خودمختاری درباره پیامدهای انگیزشی پیش بینی هایی می کند. براساس این نظریه، انواع خودمختار انگیزش، از جمله انگیزش درونی، باعث پیامدهای تحصیلی مثبت و انواع غیرمختار آن، از جمله بی انگیزگی، موجب پیامدهای منفی می شود. فورتیر، ولرند و گای [۹] در پژوهشی به بررسی این نظریه پرداختند و تلاش کردند با استفاده از مقیاس انگیزش تحصیلی (Acaclemic motivation scale)(AMS) یک مدل ساختاری از انگیزش تحصیلی و عملکرد مدرسه به دست دهند. نتایج این پژوهش نشان داد که انگیزش می تواند تا حدی پیشرفت تحصیلی را پیش بینی کند؛ بدین ترتیب که هرچه دانش آموزان انگیزش خود مختار تری نسبت به مدرسه داشته باشند، عملکردشان در مدرسه بهتر خواهد بود.

برای سنجش انگیزش ابزارهای مختلفی طراحی شده است که تعدادی از آنها عبارتند از:پرسشنامه انگیزش تحصیلی هارتر،پرسشنامه انگیزش پیشرفت (ACMT)،پرسشنامه انگیزش پیشرفت تحصیلی حسینی، پرسشنامه انگیزش تحصیلی والرند،  پرسشنامه مقیاس انگیزش تحصیلی “فرم دبیرستانی”

مطلب پیشنهادی

قوی بودن در برابر چالش‌ها: بررسی کلیات سرسختی در روانشناسی

سرسختی نشانه استقامت و تعهد  سرسختی یکی از مفاهیم مهم در روانشناسی است که به …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − یازده =