علوم شناختی چیست؟
سپتامبر 17, 2018
روانشناسی, وبلاگ
علوم شناختی، اشاره به یک حوزه میان رشتهای دارد که شامل ۶ رشته شاخص روان شناسی، علوم اعصاب، هوش مصنوعی، فلسفه ذهن، زبان شناسی و انسانشناسی میگردد. هدف مشترکی که این ۶ رشتهها دنبال میکنند و تحت عنوان «علوم شناختی» قرار میگیرد مطالعه «ذهن و شناخت» است.
ذهن و شناخت در این تعریف می تواند به دو معنای محدود و گسترده مورد استفاده قرار گیرد. منظور از ذهن و شناخت در معای محدود، ذهن و شناخت انسان است. اما بررسی فعالیت دانشمندان علوم شناختی، از چیز دیگری حکایت میکند. حوزه مطالعاتی آنان تنها ذهن و شناخت انسان نیست. آنچه در علوم شناختی مورد بررسی قرار میگیرد ذهن، شناخت و هوش در انسان و سایر اشیا یا پدیدههای ذهمند است. اشیای ذهمند، یک عنوان فراگیر است که در بردارنده هر نوع موجودی میباشد که می تواند فکر کند، محاسبه نماید، احساس کند، تصمیم بگیرد و رفتار هوشمند داشته باشد. ینابراین حیوانات، ماشینها یا رباتها نیز میتوانند در این تعریف گسترده قرار بگیرند.
علوم شناختی، حوزهای است که به آینده تعلق دارد. قسمتی از جذابیت و هیجان انگیز بودن آن نیز به همین خاطر است. این آینده البته آغاز شده و بخشی از وجوه آن در زندگی روزمره کنونی قابل مشاهده است. دانستن اینکه فناوری حاصل از رشته های مختلف علوم شناختی چگونه بشر را دستخوش تغییر خواهد کرد، موجب مهاجرت بسیاری از دانشمندان به این حوزه شده است. این دانشمندان موفقیت های قابل توجهی در ابداع فناوری های مرتبط با ذهن، مغز و هوش و شناخت به دست آورده اند و در مسیر دستیابی به اهداف بزرگتر نیز قرار دارند. ازجمله این موفقیتها می توان به مواردی مانند طراحی سیستمها و ماشینهای هوشمند، ابداع ابزار و تکنیک های خوانش مغز و طراحی روش هایی برای تاثیر گذاری بر ذهن و مغز اشاره کرد، اما این تنها بخشی از جذابیت های علوم شناختی است. لذات فلسفی را نیز میتوان در آن تجربه کرد. علوم شناختی به همان میزان که به آینده توجه دارد، در گذشته نیز ریشه دارد. بسیاری از سوال های معرفت شناختی و حتی، هستی شناختیای که سالیان طولانی در حوزه هایی مانند فلسفه، اخلاق و سایر حوزه های علوم انسانی مطرح بودهاند، با چهره ای جدید در علوم شناختی احیا شده اند. سوال هایی مانند نسب ذهن و بدن، ماهیت اخلاق و قضاوت اخلاقی، چگونگی اکتساب دانش، نحوه ادراک زیبایی،ماهیت اراده آزاد و موارد فراوان دیگر. بنیادی ترین آن ها در میان این مسائل، مسئله آگاهی است که می توان به آن، عنوان دشوارترین مسئله علوم شناختی را اختصاص داد. مسئلهی آگاهی، مسئله ای است که در مرز میان علم و فلسفه قرار دارد و چند سالی است که به طور جدی مورد توجه محققانی که در رشته های مختلف علوم شناختی فعالیت میکنند، قرار گرفته است. دلیل اهمیت آگاهی، جایگاه آن در میان موضوعات علمی و فلسفی است. اگر با یک دیدگاه کلان همهی مسائل تمامی حوزههای علمی را برحسب میزان اهمیتشان در کنار هم قرار دهیم، در نهایت به سه پرسش بنیادین خواهیم رسید که عبارتند از:
– جهان چگونه پدید آمده است؟
– حیات چگونه پدید آمده است؟
– آگاهی چگونه پدید آمده است؟
پرسشهای اول و دوم، در حیطه فیزیک و زیستشناسی قرار دار چگونه جهان کنونی از عدم به عرصهی وجود آمده است و چگونه برخی از عناصر موجود در دنیای فیزیکی از ویژگی حیات و زنده بودن برخوردار شدند. فیزیک و زیست شناسی، وظیفه پاسخ گویی به این سوال ها را بر عهده دارند. اما پرسش سوم، پرسش علوم شناختی است. چگونه برخی از موجودات زنده یا به تعبیری یکی از آنها، از ویژگی آگاهی برخوردار میشود و چگونه از دنیایی سراسر فیزیکی، تجربههای روان شناختی حاصل میگردد.
مسئلهٔ آگاهی، مسئلهی نهایی علوم شناختی و شاید علوم انسانی است و طرح آن در این مقدمه برای نشان دادن چشم اندازی از وسعت نظری این حوزه می باشد. در علوم شناختی پرسش هایی از این دست که در مرز علم و فلسفه قرار دارند، به وفور یافت می شود، البته با این مزیت که در بررسی این سؤال ها از دیدگاهها و شیوه های پژوهشی مختلف استفاده می شود. روانشناسی، علم اعصاب، زبان شناسی، انسان شناسی، هوش مصنوعی و به ویژه فلسفهٔ ذهن همگی در پاسخگویی به این سؤال نقشی برعهده دارند. ویژگی دیگر علوم شناختی، ماهیت میان رشته ای آن است. مجموعه علوم شناختی شامل رشتههای علم اعصاب، زبانشناسی، روانشناسی، هوش مصنوعی، انسان شناسی و فلسفهٔ ذهن است. برای کسانی که نخستین بار با این مجموعه آشنا می شوند، به طور معمول این مسئله مطرح می شود که این رشته ها که هرکدام از خاستگاهی متفاوت برآمدهاند و به لحاظ روش و تکنیک به دنیاهای متفاوتی تعلق دارند، چگونه و با کدام منطق گردهم آمدهاند؟
ماهیت میان رشتهای علوم شناختی و تعامل پیوسته زیرشاخه های آن طی چند دهه گذشته موجب شکل گیری مفاهیمی مرتبط و زبانی مشترک در این حوزه شده است. این زبان مشترک، این امکان می دهد که محققانی که از تکنیکهای بسیار گستردہ استفاده می کنند و با موضوعات کاملا متنوع سر و کار دارند، بتوانند تا اطلاعات خود را در اختیار یکدیگر قرار دهند؛ حتی می توان پیش بینی کرد که این اشتراک مساعی و اشتراک زبانی کوجود میان دانشمندان علوم شناختی به شک گیری یک پارادایم واحد در آیندهای نه چندان دور منتهی شود.
در کشور ما نیز چند سالی هست که علوم شناختی مورد توجه دانشمندان و محققان علاقهمند قرار گرفته است. در ابتدا این توجه به صورت مطالعات شخصی و پراکنده بوده، اما به تدریج و افزایش تعامل محققان فعالی در این حوزه شکل سازمان یافته تری به خود گرفته است. پژوهشکده علوم شناختی (IRICSS) و پژوهشگاه دانش های بنیادی (IPM) از نخستین مراکزی هستند که به آموزش و پژوهش علوم شناختی در ایران همت گماشتهاند. این تلاش ها از سال ۱۳۹۰ و پس از شکل گیری ستاد راهبری توسعه علوم و فناوری شناختی، سرعت بیشتری گرفته است. با توجه به این اتفاقات و نیز با توجه به اینکه جذب دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا در رشته های مختلف علوم شناختی آغاز شده است، امید می رود که در سالهای آتی شاهد شکل گیری یک جریان تازه نفس و تاثیرگذار در فضای علمی کشور باشیم.