چهارشنبه , ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

روانشناسی تربیتی چیست و سه پیشگام آن در قرن بیستم کیست

در این پست از مرجع آزمون های سنجش روان به تعریف روانشناسی تربیتی و معرفی سه تن از پیشگامان این عرصه می پردازیم، تا انتها همراه آزمودنی باشید.

روانشناسی تربتی

روانشناسی مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی است. روانشناسی تربیتی شاخه ای از روانشناسی است که به مطالعه ی آموزش و یادگیری در موقعیت های آموزشی می پردازد. قلمرو روانشناسی تربیتی بسیار وسیع است، به طوریکه توصیف آن کتابی کامل و قطور می شود.

زمینه تاریخی روانشناسی تربیتی

شاخه روانشناسی تربیتی را چندین نفر از پیشگامان روانشناسی قبل از شروع قرن بیستم بنیان نهادند.

سه تن از این پیشگامان که نقش بیشتری داشتند عبارتند از: ویلیام جیمز، جان دیویی و ادوارد ثرندایک.

ویلیام جیمز. ( ۱۸۴۲-۱۹۱۰)

بعد از تدوین اولین درسنامه روانشناسی با عنوان “اصول روانشناسی” به ارائه چندین سخنرانی با موضوع ” گفتگو با معلمان” پرداخت.

در این سخنرانی ها او کاربردهای روانشناسی را برای آموزش کودکان تشریح کرد. جیمز خاطر نشان ساخت که روانشناسی آزمایشگاهی اغلب نمیتواند به ما بگوید که چگونه به طور اثر بخش به کودکان آموزش دهیم.

او بر اهمیت مشاهده تدریس و یادگیری در کلاس ها به منظور بهبود آموزش تاکید داشت. یکی از توصیه های او این بود که معلمان، برای کمک به رشد ذهنی کودکان باید درس را از نقطه ای شروع کنند که کمی فراتر از سطح دانش و فهم کودک باشد.

جان دیویی

دومین پیشگام در شکل گیری روانشناسی تربیتی جان دیویی (۱۸۵۹-۱۹۵۲) است که نقش بسزایی در کاربرد علمی روانشناسی داشت. دیویی اولین آزمایشگاه تربیتی را در سال ۱۸۹۴ در دانشگاه شیکاگو در ایالات متحده آمریکا راه اندازی کرد. بعدها کار ابتکاری خود را در دانشگاه کلمبیا ادامه داد. ما ایده های مختلفی را مدیون او هستیم (گلاسمن، ۲۰۰۲).

  1. نخستین ایده ی او این بود که به کودک به عنوان یادگیرنده ای فعال بنگریم. قبل از دیویی اعتقاد بر این بود که کودکان باید ساکت در صندلی های خود در کلاس بنشینند و منفعلانه و طوطی وار مطالب را یاد بگیرند. در حالیکه، دیویی معتقد بود که کودکان از طریق عمل کردن به بهترین شکل یاد میگیرند.
  2. دوم، ما مدیون این ایده ی دیویی هستیم که در آموزش باید کودک را به صورت کلی در نظر گرفت و بر انطباق او با محیط تاکید کرد. دیویی معتقد بود که کودکان را نباید تنها با موضوع های تحصیلی مورد آموزش قرار داد، بلکه باید آنها یاد بگیرند که چگونه فکر کنند و با دنیای بیرون از مدرسه انطباق یابند. او بویژه فکر میکرد که کودکان باید یاد بگیرند که چگونه مسائل را حل کنند.
  3. سوم، بر این باور بود که تمام کودکان حق دارند از آموزش مناسب برخوردار باشند. دیویی این ایده آزاد منشانه را زمانی مطرح کرد که کیفیت آموزش تنها برای عده کمی از کودکان به ویژه پسران، خانواده های مرفه مطرح بود.

دیویی یکی از روانشناسان و مربیان با نفوذ بود که بر آموزش مناسب برای همه کودکان- دختران و پسران و نیز کودکان، گروه های اجتماعی، اقتصادی و قومی مختلف- اصرار داشت.

ثرندایک

سومین پیشگام عرصهء روانشناسی تربیتی، ادوارد ثرندایک (۱۸۷۴-۱۹۴۹) بود و او را میتوان آغازگر تاکید بر سنجش و اندازه گیری و ارتقا شالوده علمی یادگیری دانست.

ثرندایک عنوان کرد که یکی از مهمترین تکالیف مدرسه، پرورش مهارت های استدلال کردن در کودکان است. او مطالعه ی علمی آموزش و یادگیری را بنیان نهاد. ثرندایک بویژه این باور را تقویت کرد که روانشناسی تربیتی باید بنیانی علمی داشته و به شدت بر اندازه گیری مبتنی باشد.

روش ثرندایک برای مطالعه یادگیری، هدایت کننده روانشناسی تربیتی در طول نیم قرن اول بیستم بود. در روانشناسی آمریکایی رویکرد بی. اف. اسکینر (۱۹۳۸) که بر اساس باورهای ثرندایک بنا شده بود تاثیر شگرفی بر روانشناسی تربیتی در دهه های میانی قرن بیستم گذاشت.

او روانشناسی را به عنوان علم مطالعه رفتار قابل مشاهده و پیامدهای قابل کنترل آن تعریف کرد. اسکینر در دهه ۱۹۵۰ مفهوم یادگیری برنامه ای را مطرح کرد.

در یادگیری برنامه ای دانش آموز بعد هر گام تقویت میشود تا اینکه به هدف یادگیری برسد. او یک ماشین آموزشی را ابداع کرد که نقش یک معلم خصوصی را ایفا کرد و دانش آموز را به خاطر پاسخ  های درستش تقویت کرد (اسکینر، ۱۹۵۸).

با این حال، اهدافی که به صورتی بسیار روشن در رویکرد رفتاری برای یادگیری تعیین شده بود. بسیاری از اهداف واقعی و نیازهای مربیان کلاسی را در بر نمیگرفت (هیلگارد، ۱۹۹۶). در واکنش به این رویکرد، در  اوایل دهه ۱۹۵۰، بنجامین بلوم یک طبقه بندی از مهارت های شناختی مطرح کرد که مشتمل بر چهار طبقه ی به یاد آوردن، درک و فهم، تجزیه و تحلیل و ارزیابی بود (بلوم و کرادول، ۱۹۵۶).

طبق رویکرد شناختی، تحلیل رفتاری آموزش برای تببین اثرات آموزش بر یادگیری اغلب ناکافی است. بدین ترتیب، انقلاب شناختی در روانشناسی آغاز شد و تا دهه ۱۹۸۰ تداوم یافت و استفاده از مفاهیم روانشناسی شناختی – حافظه، تفکر، استدلال و… – برای کمک به یادگیری دانش آموزان مورد تاکید قرار گرفت.

پیشنهاد مطالعه: دانلود پرپوزال روانشناسی تربیتی با رابطه سبک های دلبستگی و سبک های هویت

بنابراین، در دهه های آخر قرن بیستم، بسیاری از روانشناسان تربیتی دوباره به سمت جنبه های شناختی یادگیری که توسط جیمز ودیویی در آغاز قرن بیستم مطرح شده بود، روی آوردند.

امروزه، هر دو رویکرد شناختی و رفتاری بخشی از روانشناسی تربیتی را تشکیل میدهند.

در چند دهه آخر قرن بیستم، روانشناسان تربیتی همچنین تاکید زیادی بر جنبه های اجتماعی – هیجانی زندگی دانش آموزان کرده اند.

برای مثال، آنها مدرسه را به عنوان یک زمینه اجتماعی مورد تحلیل قرار داده و نقش فرهنگ را در آموزش بررسی کرده اند.

مطلب پیشنهادی

آموزش اثر بخش چیست و نقش معلمان در روانشناسی تربیتی

ارائه آموزش هایی با کیفیت به دانش آموزان، نیاز به دانستن اینکه آموزش اثر بخش …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 7 =